شعری از جنس آتش از دفتر سیف الدین حسین زاده (جانباز 70 درصد)
چندی پیش رزمنده ای از دیار هفت سال دفاع مقدس به مدرسه ما آمد و خاطراتش از زمان جنگ را برایمان بازگو کرد. رزمنده ای که سلامتی و جانش را برای حفظ حریم وطن نثار کرده بود. اشعار زیبایش چنان محفل ما را مزین کرد که ذهن و روحمان را با خود به فضای جنگ برد.
سیف الدین حسین زاده جانباز 70 درصد …
قرار بود اشعارش را در اینجا معرفی کنیم … قطعه ای از این دفتر را تقدیم می کنیم …
به آنان که سیزده ساله راه سیصد ساله را پیمودند
کفش پوشیده نپوشیده پر از طوفان بود
سیزده فصل پر از زمزمۀ باران بود
سیزده آینه در دفتر عمرش روشن
سیزده قلۀ تفدیده تر از هر آهن
دشتهاسینه به سینه بیادش بودند
باز هم منتظر روز معادش بودند
عطشش تشنگی ساحل دریا را داشت
پای راهش هوس جادۀ فردا را داشت
مرد شد زودتر از مرد به ظاهر صورت
مرد کوچک ولی مرد سرا پا صیرت
کمر همت مردانگیش چشم نواز
آفتاب شرفش قله تر از هر چه فراز
شب تاریک که آمد چو طوفان برخواست
آذرخشی شد و بی پرده و عریان برخواست
نهراسید از آن ترس که وحشت میزاد
یا به تسلیم، و یا مرگ، گواهی می داد
آرشی بود که آرش پی او سرگردان
شیر هر بیشه بر این باور و ایمان حیران
آرش آنروز به فردای وطن می بالید
به شهیدان چنین لاله کفن می بالید
شهر امروز نفس می کشد ازغیرت او
غیر این نیست اگر هست تو ای شهر بگو
شعر از: سیف الدین حسین زاده